Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش ایران آنلاین، صدایِ دلنشین بارش باران، موسیقیِ خانه شده است، مادر گرمِ آشپزی است و زیر لب خدا را شکر می‌کند بابت برکت باران. پدر هم ظاهرا در حال تماشای تلویزیون است، اما پیداست فکرش جای دیگری‌ است. می‌پرسم: « بابایی چرا دمغی؟» آه بلندی می‌کشد و می‌گوید: «چیزی نیست بابا.یکم دلم گرفته.» کنارش می‌نشینم و جمله معروف مادر بزرگِ خدابیامرز را برایش نقل قول می‌کنم :« قربون دلت.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حرف بزن، حرف نباید تو گلو گیر کنه وگرنه غم باد میشه ها!»

از یادآوری اسم «مادر بزرگ» چهره‌اش تغییر می‌کند، می‌گوید : «گل گفتی باباجان. دختر با معرفتی هستی که مادر بزرگ را از یاد نمی‌بری.» می‌گویم: «فکر کن من مادربزرگم. برام درد و دل کن، پسرم!» کمی سکوت می‌کند، انگار از این بازی خوشش آمده است. نطقش باز می‌شود؛ 

«اون موقع ها پاییز که می‌رسید، صدای خنده و دویدن منو و عمو و عمه هات تو کل خونه می‌پیچید، عاشق له شدن برگ ها بودیم، عاشق درختای افرای تو حیاطمون. سمفونی خِش خِش برگا زیر پامون، همراه با صدای جیغ و خنده اون روزا مارو تا آسمونا بالا می‌ برد.

شب یلدا که می‌رسید، همه دور هم جمع می‌شدیم؛خانواده ما و خانواده عمو علی و سید نعمت خدا بیامرز و مامان بتول و آقاجون و دایی پرویز و بچه هاش و خاله هما و ... هییییی یادش بخیر. هرکی یه کاری می‌کرد و یه خریدی رو گردن می‌گرفت. سید نعمت خدابیامرز انارهای سمنانی از باغشون می‌آورد، خاله هما شیرینی های خونگی با راهنمایی ننه می‌پخت، یکی هندونه می‌خرید. یکی کونوس( ازگیل). یکی انار دون می‌کرد. یکی کدو و باقالی می‌پخت. یکی هم نخودچی کشمش هارو تو ظرفا می‌ریخت. ما هم که بچه تر بودیم مسئولیت‌های کوچیک بهمون می‌دادن تا بگن شما هم بزرگ شدین ...»

بابا نگاهش را به دیوار روبه‌رویی دوخته و پشت سر هم می‌گوید و می‌گوید. انگار اصلا من را نمی‌بیند و هرچه دلتنگی در دلش دارد روی زبانش در لحظه جاری می‌شود بی‌آنکه ببیند چطور بغض دلتنگی روزهای کودکی اش حالا بر گلوی من نشسته و راه نفسم را بند آورده ... و باز هم می‌گوید :«اون وقتا یه صفای دیگه‌ای داشت. خوراکی‌های شب‌چله رو روی سفره‌ی کرسی‌ می‌چیدیم و تا صبح شعر می‌خواندیم، قصه می‌گفتیم و فال‌ حافظ می‌گرفتیم و بیدارمی‌ماندیم.

آخر شب می‌رفتیم رو تاب حیاط می‌نشستیم و آنقدر بازی می‌کردیم که از حال می‌رفتیم. اون وقتا قدر لحظه رو بیشتر می‌دونستیم. قدر یک دقیقه بیشتر بودن با هم رو می‌دونستیم. اما حالا .. یادم نمیاد کی و چطور این همه از هم دور شدیم؟ چی شد که دیگه دور هم جمع نشدیم؟ شاید بعد از فوت مامان فروغ و آقاجون بود..  دیگه کسی نبود ما رو کنار هم جمع کنه..»

 من که هنوز در نقش مادر بزرگ بودم دستان پدر را در دست می‌گیرم و می‌گویم:« خب تو همه رو دور هم جمع کن پسرم! اینکه کاری نداره» به فکر فرو می‌رود. می‌گوید:« نه نمی‌شود..» مادر هم که صدای ما را می‌شنید از آشپزخانه بیرون می‌آید و وسط حرف پدر می‌گوید:« فکر خوبی است. چرا نشود؟! تا شب یلدا دو هفته ای مانده. به یاد قدیم و آقاجون و مادرجون دور هم جمع می‌شویم».

پدر دفترچه تلفن همراهش را نگاهی می‌اندازد و می‌گوید:« پس از الان به همه شون زنگ می‌زنیم و خبر می‌دیم تا جای دیگری نروند». می‌گویم: «عالی است. تا دو هفته دیگه من با راهنمایی مامان، کیک کدو تنبل درست می‌کنم.» مادر هم می‌گوید :« منم باقالی و لبو بار میزارم.» پدر هم می‌خندد و می‌گوید : « من هم هندونه و کونوس می‌خرم». همگی به خنده می‌افتیم و پدر یکی یکی به عمه و عموها تلفن می‌زند. از صدایشان و رضایت بابت آمدن به خانه‌مان، پیداست، دل آنها هم لک زده برای یک دورهمی خانوادگی.

در دل خدا را شکر می‌کنم که پدر را در آن حال بد رها نکردم و پیگیر شدم تا خواسته دلش را به زبان بیاورد.
 با تعریف های پدر از مهمانی های قدیمی دلمان عجیب هوس یک مهمانی خانوادگی بزرگ را کرده است.چیزی مثل شب یلدا . مهمانی که شاید نسل ما زیاد طعم آن را نچشیده، اما تعاریف بزرگترها روحت را سر ذوق می آورد. قرار است به زودی دور هم جمع شویم و بلندترین شب سال را کنار خانواده صبح کنیم و در این شب های سرد، دلمان را گرم کنیم به بودن آدم هایی که دوستشان داریم. 

هندوانه می‌خریم.هندوانه ای که مثل آینده در بسته ست و از درونش خبر نداریم، اما به سرخ و شیرینی‌اش امید داریم! انار ها را دون  می کنیم، آجیل می‌خوریم.حافظ می‌خوانیم.

چشم هایمان را می‌بندیم نیت می‌کنیم و حضرت حافظ ماهرانه حال و روز دلمان را با چند بیت، با چند کلمه نشان خواهد داد. اما همه این ها در جمع خانواده دلچسب تر است. یلدا یعنی همین، همین که چند ثانیه بیشتر حواسمان به زندگی و خانواده مان باشد. یلدا نزدیک است، خانواده تان را از یاد نبرید!

انتهای پیام/

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: دور هم جمع مادر بزرگ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۶۰۱۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

شمسایی: بازی در آسیا سخت و نزدیک شده است

سرمربی تیم ملی فوتسال ایران گفت: الان ددیگر در فینال هستیم و منتظر هواداران تایلندی تا یک بازی پرشور را مقابل هم برگزار کنیم.

به گزارش گروه ورزشی خبرگزاری دانشجو، وحید شمسایی سرمربی تیم ملی در نشست خبری پس از بازی با ازبکستان گفت: قبل از هر چیز این پیروزی را به مردم تبریک می‌گویم، ما الان در فینال هستیم و منتظر هواداران تایلندی تا یک بازی پرشور را مقابل هم برگزار کنیم.

وی گفت: ما بازی را خودمان برای خودمان سخت کردیم، در شرایطی که برتری داشتیم گل خوردیم، این قشنگی این رشته است و نشان می‌دهد که چقدر فوتبال در آسیا سخت و نزدیک شده است. 

شمسایی با اشاره به نقش سرمربی ازبکستان گفت: وقتی ازبکستان یکی از بهترین مربیان جهان را به خدمت می‌گیرد، سرمایه‌کذاری می‌کند و میزبان جام جهانی می‌شود یعنی باید بپذیریم همه دنبال بهترین موقعیت در فوتسال آسیا هستند.

وی در پاسخ به این سوال که چه احساسی دارد که به عنوان بازیکن و سرمربی فینال جام ملت‌ها را تجربه کرده، گفت: تجربه خوشایندی است، ما دو سال پیش در عین شایستگی قهرمانی را از دست دادیم ولی همیشه از اینکه بازی به پنالتی کشیده شود حس خوبی ندارم، برای همین طبیعی بود که حساسیت بسیار زیاد بازی را تجربه کنم. اما مهم این است که حالا در فینال هستیم.

شمسایی ضمن تحسین بازیکنان ازبکستان گفت: نکته عجیبی که برای اولین بار در فوتسال دیدم این بود که بازیکنان ازبک خودشان را روی زمین می‌انداختند، در فوتبال دیده بودم ولی در فوتسال نه. تعجب کردم وقتی بازیکنان این تیم می‌توانند به این خوبی بازی کنند، چرا این کار را کردند.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • شمسایی: بازی در آسیا سخت و نزدیک شده است
  • همایش بزرگ پیاده روی خانوادگی در چهارمحال و بختیاری
  • عربستان اسپانسر فیفا شد!‏
  • قتل تکان‌دهنده مادر و پسر جوان توسط مرد نقاش
  • سوءاستفاده از احساسات زنان با پیج مادر
  • ببینید | ️جبلی: در آینده نزدیک تکلیف حق پخش ورزش مشخص خواهد شد‌
  • پهلوانی به قامت «حیدر»
  • انهدام دو انبار بزرگ نفت روسیه توسط پهپادهای اوکراین/ استقرار ۱۶۰۰۰ سرباز و جنگنده انگلیسی در لهستان 
  • دیدار فرمانده سپاه شهدای آذربایجان غربی با مادر و خانواده طلبه مجاهد مرحوم حاجی حسینلو در خوی 
  • خانواده اساسی‌ترین رکن جامعه و مدنیت اسلامی است